خداوند پس از خلق ادم خواب را بر او چیره ساخت و در این مدت حوا را افرید وقتی حوا به حرکت
در امد ادم او را دید و گفت:تو کیستی؟گفت:من یکی از افریده های خدا هست.
ادم به خداوند گفت:این چه موجودی است که نسبت به تو الفت دارد؟خدا گفت:او کنیز من است که حوا نام
دارد ایا میخواهی او مونس و فرمانبردار تو شود؟ادم گفت:بله و به این خاطر تو را همیشه شکر می گویم
.پس خداوند ان دو را به عقد یک دیگر دراورد و شهوت را در انان جاری ساخت.
ادم گفت:خدایا چه کنم از من راضی باشی؟فرمود:اگر دین مرا به او بیاموزی من راضی میشوم.ادم از حوا
خواست که نزد او برود اما حوا از ادم خواست به سراغش بیاید به همین دلیل همیشه مردان به خواستگاری
زنان میروند.پس خداوند امر کرد ادم نزد حوا برود و داستان افرینش حوا چنین بود.
نظرات شما عزیزان:
arman181
ساعت20:26---7 مهر 1392
سلام نادیا منم ارمان وبلاگ خیلی قشنگ داری واقعا قشنگ دستت درد نکنه خیلی باحال بود
پاسخ:ghabeli nadasht
:: موضوعات مرتبط:
حکایات،
،